برای سایه بان آفتاب
- شناسه خبر: 1563
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۸:۲۴
- نویسنده:
بعد از این دوری سالهای دراز.
کاش میدیدی دوباره خانه را
میسرودی شعری از شاخه ی همخون جدا مانده تو و سایه اش
پیش از محو سایه ات .
کاش میگفتی که آیا ازغوانت سایه دارست هنوز ؟
کفتری بر شاخسارش آشیان دارد ؟
نفسی در سایه اش آیا هنوز هم رامشی دارد ؟
آسمانش هنوز ، رنگ جوانی تو را دارد ؟
پیش از محو سایه ات آیا
آفتابش هم سلامی داشت ؟
کفتران آیا هنوز بر سر دیوار تو پرواز داشتند ؟
یا که پیش از سایه ی تو سایه اش افتاد ؟
آیا میدانی سرایی که امیدش خواندی ، نا امیدش کردند؟
آن سیه روی شد ولی با رنگ نیرنگ سپیدش کردند.
دل او بشکستند. من ندا سر دادم :
رهسپارانت کجا ؟ همسفران کیستند.
تو بخواب سایه که همپروازان ،
همچون دوران وفا
نگران غم پرواز تو دیگر نیستند.
جلال اسفندیاری غریبوند مورخه ۱۴۰۱/۵/۱۹